۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۶, دوشنبه

چله!




دوستاي خوبم سلام


ما ديشب چلمون گذشت و به قول اين آدم بزرگا از چله درومديم!حالا اين چهل روز چه فرقي با بقيه روزا داره من كه نميدونم؟


حالا پنجاه و شصت هم داريم؟


به هررحال من الان بزلگ شدم و بابا و مامان ميگن خيلي خوبه ! خوب حتما خوبه ديگه؟بابام ميگه الان قشنگ مي خندي ومامان هم ميگه الان قشنگ به حرفام گوش ميدي و شبا راحت مي خوابي


لاستي ديشب به بابا جون يه حالي دادم و چند ساعت رو دستش تو تخت خوابيدم!بنده خدا كلي ذوق كرد!

۲ نظر:

مهرک هرندی گفت...

قربون این گل پسر 40 روزه. بابایی خوشحال باش هرچی بزرگتر بشه شبهای بیشتری توی بغلت می خوابه. منتظر اون روزی هستم که بنویسی اومد توی تختتون و دستش رو انداخته دور گردنت، گونه اش رو چسبونده به گونه ات و گرمای نفسهاش روی پوستت به خواب رفتی. امیدوارم همیشه سالم و شاد در کنارتون باشه

مامان ديبا و پرند گفت...

سلام دوستم
شما 4 ماه و 10 روزت كه پاس بشه ديگه معلوم نيست اين باباجون و مامان جون چه ذوقي كنند.
همين روزهاست كه بگند اين گل پسره نشست ، دندون در آورد ،ايستاد ، راه رفت و ديگه عصاي دستمون شد.
هميشه خوب و خوش باشيد